تاکیدی دوباره در باره مسئله ملی در ایران ومنطقه ما !

 

ایران کشوری کثیر المله متشکل از ملیتهای آذری ،بلوچ، ترکمن، عرب ،فارس ،کرد ودیگر گروههای ملی وزبانی و فرهنگی دیگر است. سده هاست که این ملیتها در پیوندهای عمیق اجتمایی و اقتصادی وفرهنگی؛تاریخ مردمان ایران را بنا نهاده اند ووجوه اشتراک تاریخی و کشوری واجتمایی عمیقی آنها را بهم پیوند میدهد. اما از دیر باز  ستم مضاعف ملی ،به موازات ستم طبقاتی بر ملیت های ساکن بر این سرزمین ،توسط دولتهای متمرکز واستبدادی براین مردمان اعمال شده و درصدساله اخیر با توسعه قدرت مرکزی شدت بیشتری گرفته است. نزدیک به چهار دهه از شکست انقلاب بهمن 1357 واستقرار حکومت اسلامی ،با مبانی شیعوی و ولایت فقیهی توسط  کاست روحانیت حاکم، این  سرکوب ابعاد گسترده تر ووحشتناکتری گرفته است.  حکومت اسلامی  نه فقط با سرکوب همه نهادهای دمکراتیک  ومردمی و اعمال بی حقی عمومی مردمان ،بلکه با سازمان دادن یک حکومت تئوکراتیک –استبدادی با قرائت خاصی از اسلام شیعه ،گروههای دیگر ملی –مذهبی را سرکوب کرده ودر همه این سالها در تلاش غالب کردن قرائت خاص ایدئولوژیک خویش در جامعه از طریق کتب ودرسهای آموزشی  در مدارس و دبیرستانها، در رسانه ها و...ودر عین حال سانسور وسرکوب دگراندیشان است. این سیاست فرقه گرایانه مذهبی ،نه فقط ناسیونالیسم تفرقه گرا بلکه گرایشات پان (اعم از اسلامیست ، ناسیونالیست ونژادپرست) را تقویت میکند ومانند ویروسی به اتحاد وهمبستگی مردمان ایران صدمه میزند.

 اگرحق تعیین سرنوشت ملل ، حقی عمومی و خدشه ناپذیراست که انکارآن بمعنای تایید سرکوب و اجبار جهت ادغام است، پس تنها راه ممکن برای دفاع ازاتحاد ملل و ادغام درمسیر تکامل نیروهای مادی، مبارزه با ناسیونالیسم برپاپه دمکراسی وبرابری حقوقی و پیشرفت مبارزه طبقاتی است. از نظر ما   بر پایه دمکراسی و ایجاد همبستگی طبقاتی اکثریت ملتها بایکدیگر، مبارزه با ناسیونالیسم تفرقه جو پیش رانده میشود، بدین ترتیب که پذیرش حق برابر ملت ها ومبارزه با ستم ملی ، زمینه اصلی تقابل و رشد ناسیونالیسم را از بین میبرد و شرایط برای طرح مطالبات اجتماعی اکثریت ملتها وتبدیل آنها به حلقه مقدم مبارزه سیاسی و بنابراین صف بندی متحد زحمتکشان در برابر طبقات مسلط مساعد می شود. روشن است که اگر طبقات زحمتکش سازمان یافته و از خود دارای سیاست مستقلی باشند، گرایش به پیوند ملتها بر گرایش به جدایی غلبه خواهد کرد.

مبارزات مدنی مردم خوزستان ،کردستان وآذربایجان  در سال های اخیر، از رشد چشمگیری برخوردار بوده ؛ به گونه ای که این مبارزات در دفاع از خواستهای زیست محیطی و مهربانی با طبیعت ووحش ،خواست  آزادی زندانیان سیاسی وهمبستگی با زندانیان سیاسی وخانوادههایشان  ، دفاع از حق تشکل مستقل ، خواست تدریس به زبانهای مادری  و...به خواستها ومطالبات عمومی مردمان ایران تبدیل شده است. خصوصا در این دوره  مبارزات کارگران ومعلمان دراین  مناطق ودر بلوچستان وترکمن صحرا ،با وجود تشکلهای مستقل و رهبران وفعالان مدنی ، ادامه وگسترش این مبارزه را در شکل سراسری ممکن کرده  است. شرکت وسیع معلمان کردستان وآذربایجان و کرماشان وخوزستان وترکمن صحرا وزاهدان  در اعتصابات سراسری معلمان کشور، تظاهرات وکارزار مداوم در دفاع از ارومیه و کارون و...،  تظاهرات واعلام مطالبات اجتمایی در دوره سفر روحانی به خوزستان وکرماشان و... ، برگزاری سالانه وهمیشگی  مراسم اول ماه مه در کردستان ، وجود صدها نهاد مستقل دفاع از محیط زیست و حیوان ووحش ومقابله با شکار ،  وجود تشکل های کارگری رزمنده و سایر تشکل های مردمی و مدنی در برخی از مناطق ملی خصوصا در کردستان ، شرایط بسیار مساعدی را برای سازمان یابی توده ای به وجود آورده  ومیاورد. در این شرایط به شدت مناسب برای گسترش فعالیت های مدنی و توده ای،  شروع مبارزه مسلحانه درکردستان وبلوچستان و عملیاتهای مسلحانه  در خوزستان،  هم به خاطر فقدان حمایت توده ای و هم به خاطر فقدان تعادل قوای لازم برای ارتقاء این شکل از مبارزه و توده ای کردن آن، نه تنها صدمات و لطمات عظیمی به جنبش توده ای در کردستان وبلوچستان و خوزستان  وارد خواهد آورد، بلکه  به پیوندهای میان جنبش توده ای و مدنی مناطق ملی  با  مبارزات مدنی مردم دیگر بخش های کشورصدمه خواهد زد. خصوصا درشرایط کنونی که قدرتهای ارتجاعی بین المللی ومنطقه ای در جنگ  مستقیم ونیابتی در منطقه هستند؛  مقابله با کسانی که در پیوند با ارتجاع منطقه و دولتهای امپریالیستی قرار میگیرند از اهمیت بسیاری برخوردار است. باید نیروی آزادیخواه و عدالت جو و برابری طلب علیه این  باصطلاح شخصیتهای پوشالی که خود را بجای مردم و نماینده تام الختیار آن گذارده و بر طبل تفرت ملی و شوینستی بین ملیتهای ساکن ایران و منطقه میزنند بایستند. کسی که بر نفرت و نفرت پراکنی بین مردم عرب و فارس و بلوچ و ترک و آذری و لرو ترکمن  دامن میزند باید افشا و طرد شود.بدون طرد و افشا این باصطلاح شخصیتهای ساخته شده توسط رسانه های رسمی حاکم و نقد بیرحمانه گفتارها ورفتار نژادپرستانه آنها قادر نخواهیم بود شرایط کفتگوی سالم و دمکراتیک بین مردمان مان را فراهم کنیم.    طبعا ما باید با گفتگو و تبادل نظر در فضایی آزاد و برابر به شناخت اوضاع واقعی  منطقه بپردازیم و راههای   ممکن برای با هم ماندن ازقبیل اختیارات فرهنگی واداری ویژه خود مختاری در سطوح مختلف، فدراسیون، کنفدراسیون، اتحاد سیاسی فراملی، و راههای مختلف از هم جدا شدن و امکان مذاکره و کاربرد اهرم های سیاسی مسالمت آمیز و مفید وانسانی  را بررسی کنیم .  طبعا  همه و همه اینها  تنها از طریق پذیرش اصل مسلم دمکراسی و حق ملل بر تعیین سرنوشت خود و مبارزه بر پایه دمکراسی میتواند  فراهم گردد.

باید اضافه کرد که منطقه خاورمیانه گرفتار سه بلای دیرپاست: اشکال گوناکون رژیمهای اقتدارگرا واستبدادی وتوتالیتر درقالب جمهوری وسلطنتی و اماراتی ، مداخله های خارجی استعمارطلبانه توسط  قدرتهای بین المللی ومنطقه ای، نابرابری ثروت وقدرت ودانش وشکافهای بزرگ طبقاتی بوده است . انقلاب بهار عربی علیه این وضعیت شکل گرفت ومتاسفانه نتوانست به مطالبات ترقیخواهانه خود در تحقق آزادی وبرابری ومردم سالاری برسد.  متاسفانه همان بلایای اولیه وپایدار درمنطقه ، ما را بسوی بحرانی عمیقتر ووحشتناکتر سوق دادند. جنگ پایان ناپذیر در سوریه و عراق ویمن ولیبی وافغانستان و...، تروریسم سازمانیافته امپریالیستی ومنطقه ای وفرقه ای ، قدرت گیری وسلطه تاریکترین ایدئولوژیهای ارتجاعی ضد زن ، ....صف قربانیان را هر دم طولانی تر میکند و بر ویرانه ها و مصائب مردمی می افزاید.اضافه براین موقعیت جنگی وویرانگرایانه ، باید بر مسائل محیط زیستی انگشت گذاشت که مسئله آب و آلودگی آب وهوا و طوفانهای شن ،زندگی دهها میلیون انسان را در مخاطره قرار داده و مسئله مهاجرتها وجابجاییهای بزرک  وتنشها  و درگیریهای تازه را در مقابل ما قرار میدهد.  در کشاکش این بحرانها و نبردها و یارگیریهای قدرتهای منطقه ای است که نقش نیروی چپ وترقیخواه برای مقابله اهمیت می یابد. سیاست چپ و  ترقی‌خواه ناچار است با هرآنچه بر روی فرصت‌های زندگی حال یا آینده‌ی انسان‌های منطقه و جهان ما اثر منفی می‌گذارد روبرو شود، مانند آلودگی محیط زیست، جنگ‌، تسلیحات، مهاجرت اجباری، شرایط ناعادلانه‌ی کار، مداخلات نظامی ،تبعیض ، استبداد وبی حقی مردمان ، نابرابریهای طبقاتی و جنسی و ملی ،ستم بر زنان و …به این خاطر همه عواملی که باعث انقلابات 57 ،شورش 88 در ایران وانقلابات عربی شدند پابرجایند وچپ باید برای آنکه نقشی درخور در این شورشها وانقلابات ایفا کند باید خود را آماده کند وهمبستگیهای بزرگ طبقاتی را سازمان دهد.  در عین حال از الگوهایی چون الگوی کانتونهای سه گانه رژوا برای ایجاد برابری میان زنان با مردان در همه عرصه های زندگی اجتماعی، سیاسی و پیکارهای نظامی، ایجاد شرایط برای همزیستی دمکراتیک میان همه اقلیت های ملی، قومی ومذهبی دیگر، برقراری دمکراسی مستقیم از طریق شوراها و کمون های محلی و منطقه ای، تلاش برای برقراری نظم فراگیر تامین اجتماعی بهره گیرد.

علی دماوندی